Poem by Mobin
عمو مجتبي عزيزم
رفتي به ناگه ازكنارما
اي برگ زرين خاندان ما
هرچند دور بودي از ديارما
در دل اشيان داشتي
اي دلسوز و سنگ صبور همه ما
در هر زمان و هر مكان ياربودي
گرچه خسته از اين روزگار بدكردار بودي
روزگار پليد تورا از ما جدا كرد
راهي و ساكن ان دور دست ها كرد
بردباري كردي در اين دوران سخت
همچو سرو خم نكردي يك دم از دوران بد
گرچه گردون با تو سر سازش نداشت
ليك داشتي ياوران نيك پندار دركنار
همچو شاهين و دختران و مرسده
ميگذشت روزگارت با عزيزان بي دغدغه
به ناگه پركشيدي از ميان ما
نگفتي يك بدرود از ان ديار برما
نگفتي كه تو صد دلدار داري
ميان اين همه قلب جاي داري
چه گويم از اين رسم زمانه
كه دلها بشكند بي رحمانه
برفتي و وزين دنيا دست كشيدي
به ايزد در دياري بِه سكني گزيدي
نيست ان چهره خندان
ان صداي شادان درميان ما
نيست دگر ان مرد با كردار در كنارما
ولي جاي داري تو در اين دل
دو صدخاطره و ياد تو اي دل
بماند نام نيكت همواره در دل
بماني تا ابد با ياد نيك اي دل
سروده شده از طرف مبين و برادر زاده ها و همه فاميل